آب گرفتگی ۲
نوشته بودم که خونه رو آب گرفته بود ، حس نوشتن جز به جز ماجرا رو فعلا ندارم ، اکبر(برادرشوهرم) و دوستانش و همینطور بابا و مامانم و مهدی و رویا(داداش کوچیکه و خانمش) و آقا جعفر همگی به داد من رسیدن و وسایل طبقه بالا رو ریختن توی تراس و فرش رو شستن و توی آفتاب پهن کردن ، هوا گرم و آفتابی بود و من شانس آورده بودم ، داخل خونه هم شوفاژها روشن بودن هم اسپلیت ها تا فردا شب که علی اومد همه چی سرجاش برگشت ولی پارکت ها داغون شده بود ......... و از دو سال قبل تا الان هر جای خونه که نم پس بده علی میگه : ببین یه سهل انگاری چه ضرری به ما زد راست میگه ، چرا نموندم خونه مواظب شیلنگ لباسشویی که علی وصل کرده بود باشم واقعا چرا خلاصه...